جدول جو
جدول جو

معنی گیت خواندن - جستجوی لغت در جدول جو

گیت خواندن(سَ نِ / نَ دَ)
خواندن گیت. رجوع به گیت و گیت خوان و گیت خوانی شود
لغت نامه دهخدا
گیت خواندن
خواندن گیت
تصویری از گیت خواندن
تصویر گیت خواندن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(هََ شَ)
دعوت کردن که نزدیک آید. بحضور طلبیدن. پیش خواستن. بنزدیک خود خواستن. گفتن که نزدیک آید پیش. طلبیدن. احضار کردن. نزدیک طلبیدن:
پر اندیشه دل گیو را پیش خواند
وزآن خواب چندی سخنها براند.
فردوسی.
نهاد از بر نامه بر مهر خویش
همانگه فرستاده را خواند پیش.
فردوسی.
فرستادۀ زال را پیش خواند
ز هر گونه با او سخنها براند.
فردوسی.
نویسندۀ خامه را خواند پیش
ز خاقان فراوان سخن راند پیش.
فردوسی.
که را گویم این درد و تیمار خویش
که را خوانم اکنون بجای تو پیش.
فردوسی.
فرستادۀ شاه را پیش خواند
فراوان سخن ها بخوبی براند.
فردوسی.
جهاندیده جاماسب را پیش خواند
وز اختر فراوان سخنها براند.
فردوسی.
گسی کرد و بر گاه تنها بماند
سیاوش و سودابه را پیش خواند.
فردوسی.
سپهدار پس گیو را پیش خواند
همه گفتۀ شاه با او براند.
فردوسی.
سبک مرد بهرام را پیش خواند
وزآن نامدارانش برتر نشاند.
فردوسی.
دبیر نویسنده را پیش خواند
ز هر در سخنها فراوان براند.
فردوسی.
تهمتن زمانی به ره بر بماند
زواره، فرامرز را پیش خواند.
فردوسی.
ازین کار او در شگفتی بماند
جهاندیدگان را همه پیش خواند.
فردوسی.
ببست و نوشت از برش نام خویش
فرستادگان را بخواندند پیش.
فردوسی.
بگفت این و بهرام را پیش خواند
بسی داستان دلیران براند.
فردوسی.
ازآن جادویی در شگفتی بماند
فرستاد و گستهم را پیش خواند.
فردوسی.
چو خسرو چنان دید بر پل بماند
جهاندیده گستهم را پیش خواند.
فردوسی.
گرانمایه سیندخت را پیش خواند
بسی خوب گفتار با وی براند.
فردوسی.
مرا هر زمان پیش خوانی و هر گه
که پیش تو آیم ز پیشم برانی.
منوچهری.
این نامه چون نبشته آمد خیلتاش را پیش بخواند. (تاریخ بیهقی). چون پیش ابراهیم شدند برخاست و ایشان را پیش خود خواند و با همدیگر بنشستند. (قصص الانبیاء ص 57).
سپاه آرمیدند بر جای خویش
همان شب مهان را بخواندند پیش.
اسدی.
چون سلطان فرود آمد پسرک را پیش خواند. (نوروزنامه).
نوازش کنانش ملک پیش خواند
ملک وار بر کرسی زر نشاند.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(چَ دَ)
تقبیح. تقبیح کردن. تشنیع. (از یادداشتهای بخط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(سَ شِ کَ تَ)
به اصطلاح قماربازان ولایت همه نقد خود را در یک بار برداو نهادن چه وقتی که همه نقد خود را یک بار بر داومی نهند آن وقت لفظ گل به ضم کاف فارسی بر زبان میرانند، چنانچه قماربازان هند در چنین حالتی لفظ جهل به ضم جیم عربی مخلوطالتلفظ بها میگویند. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(خوا / خا)
عمل گیت خوان. سرودخوانی
لغت نامه دهخدا
(حَ رَ خوَرْ / خُرْ)
خوانندۀ گیت. آنکه گیت خواند. مطرب. سرودخوان. (از بهار عجم) (آنندراج) (ناظم الاطباء) :
گیت خوانت زهره، قوال ومگس رانت زحل
آبدارت ابر نیسان و خواصت آفتاب.
محمد عرفی (از بهار عجم ذیل کلمه خواص)
لغت نامه دهخدا
تصویری از پیش خواندن
تصویر پیش خواندن
بحضور طلبیدن
فرهنگ لغت هوشیار
در اصطلاح قمار بازان همه نقد خود را یکباره برد او نهادن درین موقع کلمه گل را بر زبان رانند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گیت خوانی
تصویر گیت خوانی
سرود خوانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گیت خوان
تصویر گیت خوان
مطرب، سرود خوان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیش خواندن
تصویر پیش خواندن
((خا دَ))
احضار کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گل خواندن
تصویر گل خواندن
((~. خا دَ))
در اصطلاح قماربازان همه نقد خود را یکباره بر داو نهادن، در این موقع کلمه «گل» را بر زبان رانند
فرهنگ فارسی معین